دفتر خاطرات ناتالیا -2
Listen now
Description
حالا می خواهم ملاقات با مودست را برایتان تعریف کنم. به شما گفته بودم که مودست از من خواسته بود با او به بیرون شهر بروم تا موضوع مهمی را به من بگوید. بعد از مراسم بخاکسپاری شوهرم تصمیم گرفتم به وعده خدم عمل کنم.... نویسنده: والري ياكولويچ  بروسوف مترجم: فرنگیس آریان پور
More Episodes
لانا تمام روز را در آن شهر گذراند، به موزه‌ رفت و به مغازه‌ها سر کشید، روی نیمکت کوچکی در پارک نزدیک فواره مینیاتوری نشست و بین خانه‌های کوچک و مغازه‌ها راه رفت تا اینکه یکی یکی درها بسته شدند و چراغ های آنسوی پنجره‌ها روشن شدند. نویسنده: فرنگیس آریان پور
Published 08/15/24
Published 08/15/24
لانا نگاهی به ساعتش انداخت. زمان مناسبی برای یک میان وعده سبک بود. از جا بلند شد و به سمت در خروجی راه افتاد. آن طرف باغ یک کافه کوچک قرار داشت. عطر خوش قهوه او را به سمت خود کشاند. احساس خستگی خوشایندی می کرد. نویسنده: فرنگیس آریان پور
Published 08/08/24