مهمانی -2
Listen now
Description
چند هفته بعد، کارال به فروشگاه مركزي شهر رفت تا هم گردشی کرده باشد و هم اگر چیز چشمگیری دید به خودش هدیه کند تا شاید از این کسلی نجات یابد. در قسمت شال‌هاي نازك كشميري دنبال چيزي مي گشت كه چشمگير باشد. جلوي آينه ايستاده و داشت سومين شال را امتحان مي كرد كه ببيند بهش مي آيد يا نه كه عكس مورتیس  توي آينه افتاد و دست او همانطور در هوا بی حرکت ماند... نویسنده: فرنگیس آریان پور
More Episodes
لانا تمام روز را در آن شهر گذراند، به موزه‌ رفت و به مغازه‌ها سر کشید، روی نیمکت کوچکی در پارک نزدیک فواره مینیاتوری نشست و بین خانه‌های کوچک و مغازه‌ها راه رفت تا اینکه یکی یکی درها بسته شدند و چراغ های آنسوی پنجره‌ها روشن شدند. نویسنده: فرنگیس آریان پور
Published 08/15/24
Published 08/15/24
لانا نگاهی به ساعتش انداخت. زمان مناسبی برای یک میان وعده سبک بود. از جا بلند شد و به سمت در خروجی راه افتاد. آن طرف باغ یک کافه کوچک قرار داشت. عطر خوش قهوه او را به سمت خود کشاند. احساس خستگی خوشایندی می کرد. نویسنده: فرنگیس آریان پور
Published 08/08/24