Description
يكي از اتفاقهايي را كه برايم افتاد برايتان تعريف مي كنم: شب به زحمت داشت خودش را به پاي كوه مي كشاند كه من هنوز پشت ميز كارم نشسته بودم؛ هنوز نيمه هاي اول شب بود. ر لحظه اي كه شب به قله رسيد و يك ذره مانده بود تا به آنطرف سر بخورد و بيافتد توي مه سبك صبحگاهي، تكاني خوردم و از حالت خواب آلودگي بيرون آمدم…
نویسنده: ولاديمير ولاديميرويچ نابوكوف
مترجم و گوینده: فرنگیس آریان پور