سخن زن/۱۳: کابوس ناتمام چهار سال شکنجه
Listen now
Description
مراسم عروسی با همه رسم و رواجی که داشت سپری شد و من صاحب خانه جدید شدم و با انسان‌هایی که برایم بیگانه می‌نمودند، هم‌خانه شدم. بیش‌تر از پنج ماه از عروسی‌ام نگذشته بود که شوهرم کم کم روی سگش را نشانم داد و با تک‌تک انسان‌نماهایی که نقاب خوب بودن بر چهره داشتند، آشنا شدم. در حالی که پس از ازدواج با همان جثه خُرد و ضعیفم همه کارهای سخت و سنگین خانه شوهرم را انجام می‌دادم، شوهرم به هر بهانه‌ای مرا زیر مشت و لگد می‌گرفت و تا می‌توانست لت‌وکوبم می‌کرد. ابتدا لت‌وکوبش در حد چند سیلی و مشت بود، اما با گذر زمان مشتش به لگد و سیلی‌اش به چاقو بدل شد. بارها مرا با چاقویی که همواره با خود داشت و از آن برای ترساندنم استفاده می‌کرد، زخمی‌ام کرد و هنوز نشانه‌های آن زخم‌ها در بدنم است.
More Episodes
افغانستان تنها کشوری‌ است که در آن، هیچ نهاد حقوق بشری فعال نیست؛ زنان به شکل کامل از فضای عمومی حذف شده‌اند و حوزه‌ خصوصی آدم‌ها نیز هر روز با فرمان‌های تازه‌ رهبر طالبان محدودتر می‌شود. ولی این همه‌ ماجرا نیست؛ آن‌چه شرایط را دشوارتر کرده، تبدیل جنایت به وظیفه یا مکلفیت است که امروز توسط...
Published 05/10/24
Published 05/10/24
و بارها قصد می‌کند از شوهرش جدا شود و از او به‌خاطر شکنجه و بی‌تفاوتی‌اش در قبال فرزندش شکایت کند، اما پس از حاکمیت طالبان هیچ نهادی نیست که به او کمک کند و هیچ دادگاهی نیست که برای دادخواهی حقش به آن مراجعه کند؛ زیرا گروه طالبان همه نهادهایی که از زنان حمایت می‌کنند را بسته است. او مجبور است به...
Published 05/10/24