روزها در راه | فصل سوم _ قسمت ۳۸_ اگر می‌فهميديم چی به سرمان آمده
Listen now
Description
قسمت ۳۸ | اگر می‌فهميديم چی به سرمان آمده حالم تاریک است، بد نیست، دردناک، غمزده یا چیزی از این نوع نیست، کدر است. روحم ‌در دلم جا دارد و فضای دلم بسته و خفه است. روحم در گودال افتاده و تقلا می‌کند که بیرون بیاید و آسمان باز را نگاه کند. روی کوه، دیدِ دور، تپه و ماهور و منظره متنوع چشم‌اندازِ آرزوی روحِ من است. اما در گودال زمانش به انتظار می‌گذرد و انتظارش تاریک است. 01:10  ایزدِ دوزخ03:35  فصلِ برف06:10  زندگی نکبتِ بی‌شهادت و بهشت12:18  یکی مُرد و یکی مُردار شد15:15  خامىِ نبوغ17:55  بی‌خوابی20:30  کارنامه‌ی ناتمام27:15  غمِ شاد __________ لينك حمايت مالى  پادكست روزها در راه  اینستاگرام روزها در راه  تلگرام روزها در راه توئيتر روزها در راه    
More Episodes
قسمت ۵۷ | لاکپشتِ پیر نیما دیشب مرد. دو بعد از نیمه‌شب. ساعت دو و ده دقیقه بود که درِ خانه را سخت کوبیدند. خیال کردم میرآب آمده است آب بدهد، ولی صدای دختر کلفَتِ‌شان که از پشت در بلند شد، داد می‌زد که قضیه از چه قرار است. وقتی رسیدم، زنش چشم‌هایش را هم بسته بود. عر می‌زد. به زحمت او را به اطاق...
Published 01/18/24
Published 01/18/24
قسمت ۵۶ | نالهٔ مرغ سحر اندیشه‌ی تجدد و امید به دگرگونی اجتماعی، که انقلاب مشروطیت پیامد و خود بزرگترین انگیزه‌ٔ آن بود، پس از نخستین جنگ جهانی و در چند سال کوتاه غروب قاجاریه و طلوع پهلوی ـ در فرهنگ ما نیز مانند سیاست ـ تحولی ناگهانی و ژرف پدید آورد. در این زمینه می‌توان عوض شدن نقش اجتماعی شاعر...
Published 12/19/23